آينده گرايي در آيين بودا
آيين بودا حدود 2500 سال پيش، بر اساس تعاليم شاهزاده اي از هند شمالي ( نپال امروزي ) به نام « سيدارته گئوتَمه » شکل گرفت. او در جست و جوي حقيقت زندگي، قصر پدر را ترک گفت و به گروهي مرتاض پيوست. پس از
نويسنده: جواد امين خندقي
آيين بودا حدود 2500 سال پيش، بر اساس تعاليم شاهزاده اي از هند شمالي ( نپال امروزي ) به نام « سيدارته گئوتَمه » (1) شکل گرفت. او در جست و جوي حقيقت زندگي، قصر پدر را ترک گفت و به گروهي مرتاض پيوست. پس از مدتي که از همراهي با مرتاضان نتيجه نگرفت، خود به مراقبه (2) مشغول شد و سرانجام راهي به رهايي از چرخه ي سنساره (3) ( تناسخ ) يافت. راه وي از مرتاضان متعادل تر بود و هم زمان با کشف اين راه به بيداري درون، روشن شدگي (4) و نيروانه (5) رسيد و از اين رو به « بودا » (6) ملقب شد. بعد از او آيين وي را ديگران و در مکاتب مشابه ادامه دادند. (7)
طبق ديدگاه آيين بودا، جهاني متشکل از جهان هاي بي شمار وجود دارد. موجودات در پاسخ به کردارهاي خير و شر، تحت فرايندي توقف ناپذير، در منطقه اي که شايسته ي آن هستند، تولدي دوباره مي يابند. فراتر از تمام جهان ها، نيروانه وجود دارد که حصول آن رستگاري و نجات از چرخه تناسخ را در بر خواهد داشت.
هر يک از اين جهان هاي بي شمار، از دوره هايي ويران گر و خلقتي مجدد عبور مي کنند. حال اگر در اين آيين بتوان در مجموع، چيزي به عنوان آخرالزمان فرض کرد، تمناي رستگاري غايي از چرخه ي تولد دوباره و نسخ نهايي از رنج توأم با آن است که در نهايت، آموزه هاي بودا محقق خواهد شد. بر اساس اين نگرش، آيين بودا داراي فرجام شناسي نيست و اين نجات، تنها رهايي از چرخه اي است که آغاز و انتهايي ندارد. (8)
هم چنين گرايش ديگري به نجات در ميان بودايي ها ديده مي شود. اين گرايش به آينده گرايي و فرجام شناسي نزديک تر است و عبارت است از اعتقاد به منجي موعودي به نام « ميتريه » (9) که روزي ظهور مي کند و جهان را از تيرگي، جهالت و ظلم به حقيقت و روشنايي رهنمون خواهد کرد. درباره اين که دليل گرايش مردم به اين منجي چيست، نظريات متعددي بيان شده که مهم ترين آن ها سه نظريه است: (10)
1. مهم ترين نظريه ها نظريه ي « افول درمه » است. نظريه ي افول درمه يا زمان بندي آموزه ها در سخنان بودا ريشه دارد که پيش بيني کرده بود روزي آيين ( درمه ) افول مي کند و انساني کامل همانند بودا، درمه ي افول کرده را بار ديگر احيا خواهد کرد؛ از اين رو مسئله ي « دوران هاي درمه » مطرح شد که مي گويد افول درمه در طول زمان، به مرور اتفاق مي افتد و زيرمجموعه اي از يک دوران کيهان شناسي است که دوران کنوني محسوب مي شود.
2. نظريه ي ديگري مي گويد که دليل ظهور بودا و از جمله بوداي موعود يا بوداي آينده، نفس حضور يک « انسانِ به روشني رسيده » است که باعث انتقال « پرجنيا » (11) يا « فَرادانش » به انسان هاي ديگر مي شود و بدون چنين استادي، انتقال فرادانش و به تبع آن گسترش فرادانش، امکان ندارد. فرادانش، حکمتي است که نه از طريق آموزش بلکه از طريق علم حضوري و تجربه ي شهوديِ شخصي به دست مي آيد. به بياني ديگر، دليل مهم ظهور ميتريه، وراي احياي درمه است و آن تسهيل امر نيروانه يا همان نجات از چرخه تناسخ براي انسان ها است.
3. اين نظريه، علت گرايش بوداييان به ميتريه را دغدغه ي آخرت گرايي، عالم پس از مرگ و آرزوي زندگي جاودانه مي داند که مؤمنان با اعتقاد به او مي خواهند در بهشت او زاده شده، به سعادت و زندگي جاودانه دست يابند که از طريق بازتولد در شهر افسانه اي کتومتي (12) که قرار است ميتريه سلطان آن شود، به اين خواسته خواهند رسيد.
موعود بودايي به لحاظ ماهيت، چه در متون مقدس و يا فرهنگ کشورهاي بودايي، موعودي مشخص و متعين و نسب و ويژگي هايش مشخص است. او انساني خاکي ( مانوشي بودا ) است که به مرور زمان جنبه ي الوهي مي يابد. وي فردي است که به حکومت و مسائل جامعه بي اعتنا نيست و سلطان شهر موعود کتومتي مي شود. رسالتش منطقه محور يا قوم مدار نيست؛ بلکه رسالت وي جهان شمول است. هم چنين او افزون بر رهبري و نجات اجتماعي، انسان ها را به سوي معنويت و نيروانه سوق مي دهد. (13)
با توجه به هر کدام از نظريه ها درباره گرايش بوداييان، مي توان منجي موعود بودايي را فردي مصلح دانست که جهاني تاريک را به روزگاري تازه مبدل مي کند و انسان ها را از رنج، رهايي مي بخشد.
امين خندقي، جواد؛ (1391)، آخرالزمان و آينده گرايي سينمايي، (بررسي و تحليل بيش از پانصد فيلم)، قم: نشر ولاء منتظر (عج)، چاپ اول
طبق ديدگاه آيين بودا، جهاني متشکل از جهان هاي بي شمار وجود دارد. موجودات در پاسخ به کردارهاي خير و شر، تحت فرايندي توقف ناپذير، در منطقه اي که شايسته ي آن هستند، تولدي دوباره مي يابند. فراتر از تمام جهان ها، نيروانه وجود دارد که حصول آن رستگاري و نجات از چرخه تناسخ را در بر خواهد داشت.
هر يک از اين جهان هاي بي شمار، از دوره هايي ويران گر و خلقتي مجدد عبور مي کنند. حال اگر در اين آيين بتوان در مجموع، چيزي به عنوان آخرالزمان فرض کرد، تمناي رستگاري غايي از چرخه ي تولد دوباره و نسخ نهايي از رنج توأم با آن است که در نهايت، آموزه هاي بودا محقق خواهد شد. بر اساس اين نگرش، آيين بودا داراي فرجام شناسي نيست و اين نجات، تنها رهايي از چرخه اي است که آغاز و انتهايي ندارد. (8)
هم چنين گرايش ديگري به نجات در ميان بودايي ها ديده مي شود. اين گرايش به آينده گرايي و فرجام شناسي نزديک تر است و عبارت است از اعتقاد به منجي موعودي به نام « ميتريه » (9) که روزي ظهور مي کند و جهان را از تيرگي، جهالت و ظلم به حقيقت و روشنايي رهنمون خواهد کرد. درباره اين که دليل گرايش مردم به اين منجي چيست، نظريات متعددي بيان شده که مهم ترين آن ها سه نظريه است: (10)
1. مهم ترين نظريه ها نظريه ي « افول درمه » است. نظريه ي افول درمه يا زمان بندي آموزه ها در سخنان بودا ريشه دارد که پيش بيني کرده بود روزي آيين ( درمه ) افول مي کند و انساني کامل همانند بودا، درمه ي افول کرده را بار ديگر احيا خواهد کرد؛ از اين رو مسئله ي « دوران هاي درمه » مطرح شد که مي گويد افول درمه در طول زمان، به مرور اتفاق مي افتد و زيرمجموعه اي از يک دوران کيهان شناسي است که دوران کنوني محسوب مي شود.
2. نظريه ي ديگري مي گويد که دليل ظهور بودا و از جمله بوداي موعود يا بوداي آينده، نفس حضور يک « انسانِ به روشني رسيده » است که باعث انتقال « پرجنيا » (11) يا « فَرادانش » به انسان هاي ديگر مي شود و بدون چنين استادي، انتقال فرادانش و به تبع آن گسترش فرادانش، امکان ندارد. فرادانش، حکمتي است که نه از طريق آموزش بلکه از طريق علم حضوري و تجربه ي شهوديِ شخصي به دست مي آيد. به بياني ديگر، دليل مهم ظهور ميتريه، وراي احياي درمه است و آن تسهيل امر نيروانه يا همان نجات از چرخه تناسخ براي انسان ها است.
3. اين نظريه، علت گرايش بوداييان به ميتريه را دغدغه ي آخرت گرايي، عالم پس از مرگ و آرزوي زندگي جاودانه مي داند که مؤمنان با اعتقاد به او مي خواهند در بهشت او زاده شده، به سعادت و زندگي جاودانه دست يابند که از طريق بازتولد در شهر افسانه اي کتومتي (12) که قرار است ميتريه سلطان آن شود، به اين خواسته خواهند رسيد.
موعود بودايي به لحاظ ماهيت، چه در متون مقدس و يا فرهنگ کشورهاي بودايي، موعودي مشخص و متعين و نسب و ويژگي هايش مشخص است. او انساني خاکي ( مانوشي بودا ) است که به مرور زمان جنبه ي الوهي مي يابد. وي فردي است که به حکومت و مسائل جامعه بي اعتنا نيست و سلطان شهر موعود کتومتي مي شود. رسالتش منطقه محور يا قوم مدار نيست؛ بلکه رسالت وي جهان شمول است. هم چنين او افزون بر رهبري و نجات اجتماعي، انسان ها را به سوي معنويت و نيروانه سوق مي دهد. (13)
با توجه به هر کدام از نظريه ها درباره گرايش بوداييان، مي توان منجي موعود بودايي را فردي مصلح دانست که جهاني تاريک را به روزگاري تازه مبدل مي کند و انسان ها را از رنج، رهايي مي بخشد.
پينوشتها:
1. Siddhartha Gautama.
2. Meditation (Jhāna.)
3. Samsāra.
4. Enlightenment (Bodhi.)
5. Nibbāna.
6. Buddha.
7. ر.ک: جعفري، ابوالقاسم، منجي موعود در آيين بودا، صص 13-24.
8. فاطميان، علي، نشانه هاي پايان، صص 175 و 176.
9. Maitreya.
10. ر.ک: جعفري، ابوالقاسم، منجي موعود در آيين بودا، صص 142-150.
11. Prajñna.
12. Ketumati.
13. ر.ک: جعفري، ابوالقاسم، منجي موعود در آيين بودا، صص 184-188.
امين خندقي، جواد؛ (1391)، آخرالزمان و آينده گرايي سينمايي، (بررسي و تحليل بيش از پانصد فيلم)، قم: نشر ولاء منتظر (عج)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}